احمد زید آبادی دموكراسی الگوی بیعیبی برای حكمرانی نیست. برای نخستینبار در تاریخ، فلاسفه یونان بر نواقص و ضعفهای دموكراسی انگشت گذاشتند و پس از آنها نیز این مدل از حكومتداری همواره منتقدانی داشته است. مشكل منتقدان دموكراسی از یونان باستان تا عصر كنونی اما همواره این بوده است كه خود نتوانستهاند جایگزین بهتر و خردمندانهتر برای دموكراسی ارایه كنند و عموم الگوهای بدیل آنها، از تمامیتخواهی و اقتدارگرایی و استبداد سر بر آورده و به همین علت، نوع بشر را نسبت به ارزش و فواید دموكراسی بیش از پیش دلبسته و راسخ كرده است. اینكه در جنگ روسیه علیه اوكراین، اغلب مردم جهان از دولت ولادیمیر پوتین اظهار انزجار و نسبت به دولت ولادیمیر زلنسكی اظهار همدلی و همدردی میكنند، نه خیلی به پوست سفید و چشم آبی ربطی دارد و نه لزوما به منطقهای كه جنگ در آن شعلهور شده است؛ به واقع تمام ماجرا به قدرت و نفوذ و اعتبار دموكراسی مربوط میشود. نظام سیاسی حاكم بر روسیه گونهای اقتدارگرایی است كه ماهیت واقعی خود را در زورق انتخاباتی پوشالی و غیررقابتی پنهان میكند. در مقابل، نظام سیاسی حاكم بر اوكراین، دموكراسی معتبری است كه بر مبنای رقابتی عادلانه و آزاد و انتخاباتی منطبق با معیارهای شناخته شده بینالمللی استوار شده است. اغلب مردم جهان، تجاوز نظامی یك كشور اقتدارگرا به یك كشور دموكراتیك را برنمیتابند و در مقابل آن به هر نحو ممكن واكنش نشان میدهند، زیرا از نگاه آنان یك دولت دموكراتیك هر چند معیوب و ضعیف، از حمایت واقعی مردم خود برخوردار و بنابراین مشروع است، اما یك دولت اقتدارگرا هر چند توانا و قدرتمند، نتیجه اراده و رای آزاد مردم خود نیست و بدین دلیل از بحران مشروعیت رنج میبرد. در حقیقت، مشروعیت دولتها كم و بیش مشابه عدالت افراد است. همانطور كه یك فرد عادل یا شهره به عدالت، مورد علاقه دیگران است، دولت مشروع متكی به رای آزاد اتباع نیز احترامی در چشم مردم پیدا میكند. افزون بر این، همانطور كه داوری و قضاوت بین دو فرد عادل و ظالم، راحت و آسان است، داوری بین یك دولت دموكراتیك با دولت تمامیتخواه یا اقتدارگرا نیز سهل و آسان مینماید. معمولا در جایی كه داوری آسان باشد، عموم مردم كمتر دچار شك و تردید میشوند و با قطعیت و حرارت بیشتری داوری میكنند. این همان چیزی است كه در جنگ روسیه علیه اوكراین پیش آمده است. اگر اوكراین مانند بلاروس دارای دولتی اقتدارگرا بود، به نظرم واكنش جهانی نسبت به جنگ علیه آن تا این اندازه وسعت نمییافت. همینطور اگر دولتی دموكراتیك بر روسیه حكومت میكرد، تجاوز آن به خاك اوكراین هم تا بدین پایه مورد انزجار مردم جهان قرار نمیگرفت. راز بیتفاوتی نسبی مردم جهان در برابر جنگ علیه برخی كشورهای خاورمیانه را نیز میتوان در همین مفهوم جستوجو كرد. اگر رژیم اولیه طالبان در افغانستان بویی از دموكراسی برده بود یا صدام به جای سركوب قهرآمیز مردم خود، بر مبنای رای آزاد آنان حكومت میكرد، به نظرم واكنش جهانی به اقدام نظامی امریكا علیه كشورهای آنها، بسیار متفاوت میشد. در واقع بسیاری از مردم جهان، علاقهای به حمایت از رژیم صدام یا طالبان نداشتند و نگران آن بودند كه مخالفت شدیدشان با حمله امریكا به عراق و افغانستان، به حمایت از دولتهای جبار حاكم بر آنها تعبیر و تفسیر شود. در چنین شرایطی معمولا مردم عادی برای داوری و قضاوت دچار تردید میشوند و هنگامی كه پای تردید پیش آید، عمل قاطعی صورت نمیگیرد. این داستان در مورد سایر نزاعهای منطقهای مانند سوریه و یمن نیز كاربرد دارد. خلاصه آنكه دموكراسی به عنوان پایه و اساس مشروعیت دولتها، نفوذ و اعتبار جهانی و به عبارتی قدرتی نامریی دارد و نظامهای سیاسی مبتنی بر آن را در چشم جهانیان چنان محبوب میكند كه در صورت تجاوز قدرتهای بیگانه، همدلی و همدردی پرشوری نثار آنان میشود.
نظرات